البته شما راستگو هستید!
نظریهٔ تکامل بر مزیت نسبی استوار است. از این نظریه در الگوریتمی برای یافتن پاسخ های بهینه در مسایل پیچیده هم استفاده میشود که به آن الگوریتم ژنتیکی گفته میشود. فرض کنید که در کیسهای مهرههایی به رنگ سیاه و سفید دارید (نسل اول). کیسه دومی از مهرهها جمع کنید که رنگشان را به طور تصادفی از رنگ مهرهها در کیسهٔ قبلی به ارث ببرند (نسل بعدی). حال کافیست یک مزیت نسبی به سیاه یا سفید بودن بدهید تا بعد از چند بار تکرار این فرایند یا به عبارتی بعد از چند نسل نژاد قالب آن رنگ را بگیرد و رنگ دیگر منقرض شود. این همان اتفاقی است که بر رنگ پوست انسانها در مناطق پرتابش و کمتابش خورشید افتاده است. در مناطق پرتابش و گرم، پوست تیره و رنگی به دلیل ضخامت و وجود رنگدانهها توانایی محافظت بیشتری در برابر تابش خورشید دارد و در نتیجه مزیت نسبی است و در مناطق کمتابش مزیت نسبی بر پوست نازک و بیرنگدانه برای جذب نور و کمک به فرایند تولید ویتامین دی است. حتی یک مزیت نسبی خیلی کوچک میتواند نتیجه را در درازمدت به شدت تغییر دهد.
این نظریه بر جوامع انسانی و رفتارهای ما نیز صادق است. چهل سال پیش در این کشور و به دنبال یک انقلاب خیلی چیزها تغییر کرد. در میان آنها فرایندی به نام گزینش در جذب افراد بود. یک تغییر بسیار کوچک و در ابتدا به ظاهر معقول و قابل دفاع با شعار ارجحیت تعهد بر تخصص. ورود به دانشگاه، جذب و استخدام، و ورود به خیلی از جایگاه های دیگر مشروط بر گذر از سدی به نام گزینش شد. فرآیندی که هر چند در ابتدا حتی قانونی هم نبود ولی بعدها با تدوین قوانین متعدد کاملاً موجه شد. شاید کسانی که این رویه و قوانین را بنا میگذاشتند نمی دانستند که با نهادینه کردن آن چه بلایی بر سر آینده این کشور خواهد آمد.
فرض کنید که برای استخدام یک فرد در یک پست کاملاً تخصصی دو متقاضی با شرایط کاملاً مساوی وجود داشته باشد. از نظر تمام وجوه، چه تخصص، چه جنسیت، چه سن و تمام میعارهای دیگر دو متقاضی یکسانند. تنها اختلاف آنها در پایبندی به حقیقت گویی و راستگویی است. برای گزینش از این دو یک سوال پرسیده میشود که چقدر به بعضی از فرایض مذهبی پایبندی دارند. بر اساس فرض ما این دو به یک اندازه در انجام بعضی از آن فریضهها کاهلی میکنند. ولی یکی از آنها با صراحت تمام و بنا به خصیصه ی راستگویی خود میگوید که خیلی پایند نمیباشد و دیگری برای عبور از سد گزینش به دروغ میگوید که به شدت پایبند است. فرد اول آنقدر صادق است که حتی با وجود آگاهی از هزینه راستگویی خود حاضر به دروغ گفتن نیست و فرد دوم که به ظاهر پایندی بیشتری بر انجام واجبات دارد با دروغ انتخاب میشود. یادآوری میکنم که آنچه این دو داوطلب در آن متفاوت بودند نه در انجام فرایض که در درجه صداقت و راستگویی آنها بود. ولی مکانیزم گزینش فرد دروغ گو را بر فرد صادق راستگو ترجیح میدهد. یعنی ما با گزینش به دروع گویی و تزویر یک مزیت نسبی داده ایم.
خوب چهل سال میگذرد و این رویه ادامه دارد و نتیجه این مزیت نسبی را اکنون میبینیم. کشوری داریم که در آن هر که دروغ گو تر موفق تر و تواناتر. نسل راستگوها در شرف انقراض است و قبح دروغ، دزدی، اختلاس و خیانت در امانت ریخته است. مکانیزم گزینش روز به روز رشد کرده است و از الزام ورود به دانشگاه و اداره به جایگاهی رسیده که در شکل تکامل یافته ی آن یعنی نظارت استصوابی برای گزینش نمایندگان مجلس به کار گرفته میشود. برای عبور از این همه سد برای رسیدن به آن بالا بالاها یا باید واقعا خیلی خیلی متعهد بود و پایبند یا خیلی خیلی دروغگو بود و ریاکار. ولی دسته ی اول نسلشان رو به انقراض است. البته شما از نوع اول هستید.